-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 تیرماه سال 1387 14:17
شعر های زیر را علیرصا فرستاده دستشون درد نکنه این هم وبسایتشون هست http://www.alirezajoon.blogfa.com/ پیشنهاد میکنم حتما سر بزنید همینم نه فرشته ام نه شیطان کیم و چیم همینم نه زیادم و نه آتش که نواده ی زمینم منم و چراغ خردی که بمیرد از نسیمی نه سپیده دم به دستم نه ستاره بر جبینم منم و ردای تنگی که به جز «من» اش نگنجد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1387 18:34
این شعرهاروهم دوست بی نام من فرستاده دستش درد نکنه بر سنگ مزار الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟ چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟ از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن نمی دانی ! چه می دانی ، که آخر چیست منظورم تن من لاشه ی فقر است و من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 تیرماه سال 1387 13:55
باز هم می خوام از دوست عزیز که این شعر ها را رو ارسال کرده تشکر می کنم ولی نمی دونم چرا این دوست عزیز اسمشو نمیگه به من .ول به هر حال دستتشش درد نکنه باز هم میگم ممننووون بعدها مرگ من روزی فرا خواهد رسید: در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبارآلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور مرگ من روزی فرا خواهد رسید: روزی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 تیرماه سال 1387 14:22
می خواستم از علی رضاهم به خاطر این شعر زیباش تشکر کنم .ممنون دختر چل گیس بهار سرخی خوشرنگ انار دردونه ی ماه و نسیم عطر همیشه موندگار پیرهن آسمون به تن فرشته ی زیبای من غروب خستمو ببر تا شب مهتابی شدن اونکه شدی نیلوفر باغ ترانه هاش منم منی که سرسپرده ی اون دوتا چشم روشنم تا چشمای تو هس کسی ماهو به روم نمی زنه نیلوفر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 تیرماه سال 1387 14:17
قبل از هر چیز می خواستم از عزیزی که این شعر ها رو در قسمت نظرات نوشته بود تشکر کنم . ای کاش اسمشون رو می نوشتند تا بدونم چه کسی این شعرها رو برای من ارسال کرده ولی به هرحال هرکی هست بهش میگم دستت درد نکه خیلی ممنون... رمیده نمی دانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است...
-
لحظه های کاغذی...
یکشنبه 9 تیرماه سال 1387 13:00
ل حظه های کاغذی خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی،زندگی های اداری آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری صندلی های...
-
ای غم...
شنبه 8 تیرماه سال 1387 14:19
ای غم ، تو که هستی از کجا می آیی؟ هر دم به هوای دل ما می آیی باز آی و قدم به روی چشمم بگذار چون اشک به چشمم آشنا می آیی! قیصر امین پور
-
لالایی بی لالایی
شنبه 8 تیرماه سال 1387 13:33
لالایی بی لالایی دیگه براش نمی خونم ، لالایی بی لالایی انگار راخت تر می خوابه با نغمه ی جدایی ای پونه ها ، اقاقیا ، شقایقای خسته کبوترا ، قناریا ، جغدای دل شکسته قصه ی کهنه ی شما آخر اونو نخوابوند ترس از لولو مرده دیگه پشت درای بسته دیگه براش نمی خونم ، لالایی بی لالایی انگار راخت تر می خوابه با نغمه ی جدایی بارونای...
-
امشب می خوام....
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 20:13
می خوام.... می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه من باشم و تو باشی و یه شب مهتابی باشه امشب می خوام از آسمون یاسهای خوشبو بچینم امشب می خوام عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم کاشکی بدونی چشمات رو به صد تا دنیا نمی دم یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم کاش تو هوای عاشقی همیشه پیشم بمونی از تو کتاب زندگی حرفای رنگی...
-
راز گل سرخ...
سهشنبه 28 خردادماه سال 1387 17:24
رازگل سرخ کار مانیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم پشت دانایی اردو بزنیم دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم صبح ها وقتی خورشید در می اید متولد بشویم هیجان ها را پرواز دهیم روی ادرک ‚ فضا ‚ رنگ صدا پنجره گل نم بزنیم آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی ریه را از ابدیت پر و...
-
نمیاد....
یکشنبه 26 خردادماه سال 1387 13:35
همه بغضشون گرفته چرا بارون نمیاد!؟ لیلی مرد از غم دوری چرا مجنون نمیاد!؟ روی ماهش کجا پنهون شده رفته کجا!؟ چرا از اونور ابرا دیگه بیرون نمیاد!؟ نیتت رو واسه فال قهوه کردم ولی حیف عکس اون چشمای قشنگ توی فنجون نمیاد من و کشتی تو با این خنجر دوریت عجبه چرا از این دله دیونه یه کم خون نمیاد!؟ مگه تو بیخبری موم رو پریشون...
-
تا قیامت
یکشنبه 26 خردادماه سال 1387 01:43
تا قیامت من میگم بهم نگاه کن تو میگی که جون فدا کن من میگم چشمات قشنگه تو میگی دنیا دو رنگه من میگم دلم اسیره تو میگی که خیلی دیره من میگم چشمات و واکن تو میگی من و رها کن من میگم قلبم رو نشکن تو میگی من می شکنم من ؟ من میگم دلم رو بردی تو میگی به من سپردی ؟ من میگم دلم شکسته است تو میگی خوب میشه خسته است من میگم بمون...
-
نوایی نوایی نوایی نوایی
یکشنبه 26 خردادماه سال 1387 00:51
نوایی نوایی نوایی نوایی نوایی نوایی نوایی نوایی همه باوفایند تو گل بی وفایی غمت در نهانخانه دل نشیند بنازی که لیلی به محمل نشین به دنبال محمل سبکتر قدم زن مبادا غباری به محمل نشیند مرنجان دلم را که این مرغ وحشی زبامی که برخاست مشکل نشیند بنازم به بزم محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند به پایت خلد خار آسان بر آرم...
-
در قیر شب
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 21:29
در قیر شب دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در قیر شب است رخنه ای نیست دراین تاریکی در و دیوار به هم پیوسته سایه ای لغزد اگر روی زمین نقش وهمی است ز بندی رسته نفس آدم ها سر به سر افسرده است روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا هر نشاطی مرده است دست جادویی شب در به...
-
یکبار فقط
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 21:18
یکبار فقط چشمان مرا به چشمهایش گره زد بر زندگیم رنگ غم و خاطره زد او رفت ولی نه طبق قانون وداع یکبار فقط به شیشه ی پنجره زد مریم خیدرزاده
-
ماه من
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1387 16:25
ماه من ماه من،غصه نخور زندگی جذر و مد داره دنیامون یه عالمه آدم خوب و بد داره ماه من،غصه نخور همه که دشمن نمیشن همه که ، پُر ترک مثل تو و من نمیشن ماه من،غصه نخور مثل ماهام فراوونه خیلی کم پیدا میشه کسی رو حرفش بمونه ماه من،غصه نخور گریه پناه آدماست تر و تازه موندن گل مال اشک شبنماست ماه من،غصه نخور زندگی بی غم نمیشه...
-
طراح قلب
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1387 21:24
ای عشق درکنارپنجره ی خوشبختی بومی نهاده ام بومی به جنس قلب باز به کوچه های خلوت تنهایی ام ای عشق قدم گذار تا اینبار به جای اینکه تورا در ذهنم طراحی وحک کنم تورا در بوم قلبم طراحی کنم زیرا این بو م جنسی دارد که از سنگ هم سختر است پس هیچ کس یا هیچ چیز نمیتواند یادگاری که از تو کشیده ام را از من بگیرد یا خراب کند .پس با...
-
غمی غمناک
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 20:29
غمی غمناک شب سردی است ، و من افسرده. راه دوری است ، و پایی خسته. تیرگی هست و چراغی مرده. می کنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سایه ای از سر دیوار گذشت ، غمی افزود مرا بر غم ها. فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی. نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر ، سحر نزدیک است: هردم...
-
*×<<حالا چرا؟>>*×
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 10:04
*×<<حالا چرا؟>>*× آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل، این زودتر میخواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چر نازنینا ما به عشق تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن باما چرا ای...
-
سنگ گور
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 16:43
سنگ گور ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر بر من منگر تاب نگاه تو ندارم بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم ای رفته ز دل ، راست بگو ! بهر چه امشب با خاطره ها آمدهای باز به سویم؟ گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه من او نیم او مرده و من سایه ی اویم من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است او...
-
هنوز
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 16:24
هنوز . . . رفتم اما دل من مانده برِ دوست هنوز می برم جسمی و، جان در گرو اوست هنوز هر چه او خواست، همان خواست دلم بی کم و کاست گرچه راضی نشد از من دل آن دوست هنوز گر چه با دوری ی ِ او زندگیم نیست، ولی یاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوز بر سرو سینه ی من بوسه ی گَرْمش گل کرد جان ِ حسرت زده زان خاطره خوشبوست هنوز. رشته...
-
کاش می شد...
شنبه 24 فروردینماه سال 1387 19:20
کاش می شد کاش می شد سرزمین عشق را در میان گامها تقسیم کرد کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد کاش میشد با نسیمشامگاه برگ زرد یاس ها را رنگ کرد کاش می شد با خزان قلبها مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد کاش میشد...
-
فاصله
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 21:46
فاصله گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من مشغلهای نیست رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار...
-
خلوت شاعر
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 21:44
خلوت یک شاعر کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی ارزانی یود کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب روی شفاف تزین خاطره مهمانی بود کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم رنگ رفتار من و لحن...
-
ارزوی نقاشی
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 21:24
آرزوی نقاشی میان آبشارخاطراتم کنار بوته های گل نمی نشینم همیشه آرزو کردم که رنگ نگاه بوته گل را ببینم همیشه آرزو کردم که روزی برای لحظه ای نقاش باشم همیشه آرزویم بوده رویا ولیکن یک زمان ایکاش باشم همیشه این سوالم بوده مادر که رنگ لاله ها یعنی چه رنگی همیشه گفته بودی باغ سبز ولی رنگ خدا یعنی چه رنگی نگاه مادرم چون یاس...
-
بین ادمها
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 20:57
بین آدم ها چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها کسی به حال شقایق دلش نمی سوزه و او هنوز شکوفاست بین آدمها کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد تب غرور چه بالاست بین آدمها و از صدای شکستن کسی نمی شکند چه قدر سردی و غوغاست بین آدمها میدان کوچه دل ها فقط زمستانست هجوم ممتد سرماست بین آدمها ز مهربانی دل...
-
ماجرای یک عشق
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 20:52
ماجرای یک عشق به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی کنار اتظارت تا سحر گاه شبی همپای پیچک ها نشستم تو از راه آمدی با ناز و آن وقت تمنای مرا دیدی و رفتی شبی از عشق تو با پونه گفتم دل او هم برای قصه ام سوخت غم انگیزست توشیداییم را به چشم خویش فهمیدی و رفتی چه...
-
بامرغ پنهان
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 20:43
" با مرغ پنهان " حرف ها دارم با تو ای مرغی که می خوانی نهان از چشم و زمان را با صدایت می گشایی ! چه ترا دردی است کز نهان خلوت خود می زنی آوا و نشاط زندگی را از کف من می ربایی؟ در کجا هستی نهان ای مرغ ! زیر تور سبزه های تر یا درون شاخه های شوق ؟ می پری از روی چشم سبز یک مرداب یا که می شویی کنار چشمه ادارک بال و پر ؟ هر...
-
خانه ی دوست*( سهراب)
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1387 21:48
"خانه دوست کجاست؟" در فلق بود که پرسید سوار. آسمان مکثی کرد. رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: "نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ،سر بدر آرد، پس به سمت گل تنهایی می...
-
خانه ی دوست( فریدون)
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1387 21:42
خانه دوست من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هردیوارش دوستانم بنشینند آرام هرکسی می خواهد وارد خانه پرمهر و صفامان گردد شرط واردگشتن، شستشوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می کوبم و به یادش با قلم سبز بهار می نویسم: ای دوست، خانه دوستی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر خانه دوست...